دنیـــا شده لـب تشنـه ی دریای ظهورت ** تا پاک شود با لـبِ شیـرین و طَهورت
پاییــزتـرین،زردتــرین نقطـــه ی دنـیـــــا ** سـرسبـزترین است به هنگام عُبورت
تاریکــی مطلق به جهـان سیطـره دارد ** بر هم بــزن این سیطره را با دم نورت
دلتنگی خـود را به صبـا گفته ام ای کاش** دلتنــگـی من را بــرساند به حُضورت
یک بـار طلـب کن همه ی زنـدگــی ام را ** من منتظــرم گوش به فـرمان امورت
قالــیِ کـفِ پــای شــما بــال و پـــر مـــا ** اصـلاً تـو سلیمانی و مـا لشکرِ مورَت
محتـاج به مـا نیستی ای سنـگِ صبـورم ** وقتی که خــداوند بُـوَد سنگ صبورت
از خولی ملعون تو بپرس ای پسرعشق ** خاموش نشد از چه در آن قصّه تنورت
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3